1152) سوره طارق (86) آیه 7 یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ ... (3. تدبر)
تدبر
1) «یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ»
چنانکه در نکات ادبی گذشت کلمه «صلب» در این معنا تنها در این آیه و آیه «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ ... وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ» (نساء/23) به کار رفته است (ماده «صلب» 6 بار دیگر به کار رفته که در همگی ناظر به معنای به صلیب کشیدن است) و مترجمان و مفسران درباره مقصود از «صلب» اختلاف چندانی ندارند؛ عموما آن را همان ستون فقرات میدانند و گاه تعابیر «پشت» یا «کمر» را به عنوان معادل آن انتخاب کردهاند.
اما در خصوص اینکه مقصود از «ترائب» چیست اقوال متعددی ارائه شده است که اهم آنها عبارتند از:
الف. استخوان ترقوه، که در تعابیر قدما با تعابیری همچون «موضع القلادة» (محل قرار گرفتن گردنبند، ابن عباس)، «ما بین الجید و النحر» (بین گردن و گلو، ابن عباس)، «أسفل من التراقی» (پایینتر از گلوگاه، مجاهد)، «ما بین المنکبین و الصدر» (بین استخوانهای کتف و سینه، مجاهد)، «بین صلبه و نحره» (بین سینه و گلو) از آن یاد شده است (مجمع البیان، ج10، ص715[1]؛ جامع البیان (طبری)، ج30، ص92[2]؛ الدر المنثور، ج6، ص336).
احتمال دارد کسانی که تعابیر «جید» (گردن، ابن جبیر) یا «نحر» (گلو، قتاده) یا «تراقی» (گلوگاه) مطرح کردهاند نیز همین مد نظرشان بوده باشد الدر المنثور، ج6، ص336[3]؛ تفسیر الثعلبی، ج10، ص179؛ البحر المحیط، ج10، ص451[4]).
ترقوه، استخوان درازی است که همراه با استخوان کتف، بازو و جناغ، کمربند شانهای یا سینهای را تشکیل میدهند. این استخوان برخلاف سایر استخوانهای دراز، فاقد هرگونه مغزی است و دارای منشأ غشائی میباشد و از سمت داخل به جناغ و از سمت خارج به استخوان کتف متصل میشود. ترقوه تنها استخوان بین تنه و اندام فوقانی است و در تمام طولش قابل لمس است. شکل استخوان ترقوه در هر طرف قفسه سینه شبیه حرف «S» است. گفته میشود این استخوان اولین استخوانی است که در بدن انسان و در جنین به روش داخل غشایی استخوانی میشود.
ب. استخوانهای سینه (صدر)؛ که از آن با تعابیر دیگری همچون «ما بین المنبین و الصدر» (بین کتف و سینه) یا «فوق الثدیین» (بالاتر از پستانهای زن) هم یاد شده است (ابن عباس و عکرمه و عطیه و مجاهد و أبی عیاض، به نقل مجمع البیان، ج10، ص715[5]؛ جامع البیان (طبری)، ج30، ص92[6]؛ الدر المنثور، ج6، ص336[7])؛ که ظاهرا مقصود همان استخوانهای دنده [=أضلاع] است؛ که البته چند قول به طور خاص آن را به بیان زیر اشاره کردهاند:
ب.1. استخوانهای دنده مرد که پایینتر از ستون فقرات قرار می گیرد (ابن جبیر، به نقل جامع البیان (طبری)، ج30، ص92[8]).
ب.2. چهار دنده از هر طرف از قسمت پایین دندهها (ابن عباس، به نقل الدر المنثور، ج6، ص336[9]).
ج. اطراف بدن انسان، یعنی دو دست و دو پا و دو چشم وی (ابن عباس و ضحاک، به نقل جامع البیان (طبری)، ج30، ص92[10]؛ مجمع البیان، ج10، ص715[11]).
د. عصاره قلب که فرزند از آن ایجاد میشود (معمر، به نقل جامع البیان (طبری)، ج30، ص92[12]؛ البحر المحیط، ج10، ص451[13])
ه. ...
2) «یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ»
در دو آیه قبلتر از انسان خواست که بنگرد از چه آفریده شده؛ و در آیه قبل فرمود از آبی جهنده؛ و در این آیه میفرماید این آب جهنده از بین صلب و ترائب بیرون میآید. درباره اینکه مقصود از این تعبیر چیست، عموما تفسیر آفاقی و فیزیکی آن را مد نظر قرار دادهاند که محور این دیدگاه با توجه به اقوالی که در تدبر 1 گذشت میتوان با مقداری تسامح تعبیر بین ستون فقرات و سینه را مبنا قرار داد. البته میتوان با توجه به آنچه در آیات قبل گذشت معنای انفسیای از این آیه را نیز مد نظر قرار داد؛ که در آن صورت به کار گرفتن خود تعابیر «صلب» و «ترائب» ظرفیت معنایی خاصی را برای آن معنا رقم زدهاند. اما در همین معنای آفاقی، درباره اینکه آیا این صلب و ترائب به زن یا مرد برمیگردد، بسیاری از مترجمان (مثلا مکارم، شعرانی، صفیعلیشاه، معزی، آیتی، گرمارودی، پورجوادی، صفارزاده، طاهری، عاملی، و ...) و مفسران (مثلا المیزان، ج20، ص260[14]) صرفا ترجمه کردهاند: «از میان صُلْبِ و سینه بیرون مىآید» و حداکثر به جای کلمه «صلب» کلماتی مانند «پشت» و «کمر» و «ستون فقرات» و به جای کلمه «سینه» از کلماتی مانند «استخوانهاى سینه»، «دنده» و «پیش» و ... قرار دادهاند. اما برخی مترجمان و مفسران توضیحات خاصی دادهاند که دست کم سه قول را میتوان برشمرد:
الف. ستون فقرات مرد و سینه زن:
الف.ت، تغذیه خد جنی متخصصان .) اغلب مترجمان (مثلا فولادوند، مشکینی، دهلوی، نسفی، الهی قمشهای، مجتبوی، مصباحزاده، انصاریان، فیضالاسلام، جلال الدین فارسی، ارفع، حلبی، خواجوی، سراج، و ...) کلمات مرد و زن را به عنوان توضیح به ترتیب برای صلب و ترائب (به صورت: صلب مرد و سینه زن) اضافه کردهاند؛ و این قول شاید رایجترین قول در میان قدمای از مفسران بوده است (مثلا تفسیر القمی، ج2، ص415[15]؛ و نیز: ابن عباس، ابن أبزی، نافع بن ازرق، عکرمه، اعمش، سفیان، قتاده به نقل از الدر المنثور، ج6، ص336[16] و البحر المحیط، ج10، ص451[17])
برخی از مفسران معاصر در ترجمه خود از تعبیر «از میان استخوانهاى سخت و نرم» (تفسیر أحسن الحدیث، ج12، ص174) یا به طور خلاصه «از بین پشت سخت و نرمیها» (تفسیر روشن، ج16، ص245) استفاده کردهاند که مقصودشان همان صلب مرد (که استخوانی سخت) و تریبه زن (استخوانهاى سینه زن، از این جهت که مانند خاک به آسانى حرکت مىکنند) بوده است (تفسیر أحسن الحدیث، ج12، ص174-175[18])
ب. ستون فقرات و سینه هر دو:
برخی از قدمای مفسران این نظر را داشتهاند (قتاده و حسن، به نقل البحر المحیط، ج10، ص451[19]). یکی مفسران معاصر (مراغی) با نقل قول از یکی از متخصصان پزشکی جدید تبیین علمی زیر را برای این قول ارائه داده است که:
در هفتههای ششم و هفتم زندگی جنین در رحم، در هر طرف ستون فقرات جسمی ایجاد میشود که از قسمتی از آن، بیضهها در مرد و تخمدانها در زن رشد میکند؛ یعنی هم بیضه و هم تخمدان وقتی برای اولین بار تشکیل میشوند، در کنار کلیهها و بین استخوان صلب و ترقوه، یعنی تقریباً بین وسط ستون فقرات و در مقابل پایین دندهها قرار دارند؛ و هر دو در رشد خود به سرخرگی بستگی دارند که خون آنها را تامین میکند، سرخرگی که از آئورت در محلی منشعب میشود که بین استخوان صلب و ترقوه قرار دارد. و هر دو بیضه و تخمدان، پس از تکمیل رشد خود، شروع به نزول به محل شناخته شده خود می کنند، بیضه تا زمانی که جای خود را در کیسه بیضه بگیرد، پایین می آید و تخمدان تا جایی که در لگن در کنار لوله فالوپ قرار می گیرد، پایین می آید. پس بیضهها و تخمدانها (که همکاری آنها عامل اصلی تولید جنین انسان است) هم در نمو اولیه خود، و هم در تغذیه خود از خون شریانی و هم در تنظیم نمو آنها به وسیله اعصاب، به جایی از بدن بستگی دارند که بین ستون فقرات و ترقوهها قرار دارد (تفسیر المراغی، ج30، ص112-115[20]).
ج. ستون فقرات و سینه مردان:
از ابن جبیر نقل شده که مقصود از ترائب استخوانهای دنده مرد است که پایینتر از ستون فقرات قرار می گیرد (البحر المحیط، ج10، ص451[21]) و از قتاده هم نقل شده که مقصود از آیه، مایعی است که از بین ستون فقرات و گردن مرد بیرون میآید (جامع البیان (طبری)، ج30، ص92[22]). یکی از مترجمان (محمدعلی رضایی اصفهانی) نیز ظاهرا این نظر را دارد، چرا که آیه را چنین ترجمه کرده است: «از میان پشت و (دو استخوان) پیش (مرد) بیرون مىآید.». تبیینی علمی هم از این دیدگاه ارائه شده است با این توضیح که:
در همایشی با عنوان «قرآن و علم» که در شهریور 1401 برگزار شده،، یک کارشناس علوم قرآن و حدیث (علی رجبی) و یک کارشناس علوم آزمایشگاهی (فاطمه زهرا روستایی) مقالهای با عنوان «راز صلب و ترائب» ارائه کردهاند و بر اساس مخالفت با این قول مفسران که مایع جهنده منی در زن وجود داشته باشد [که در نتیجه، مقصود از ترائب، استخوان سینه زن باشد] ادعا کردند که مقصود از «بین الصلب و الترائب» مغز استخوانهای پشت و جلوی [یعنی کل استخوانهای] بدن مرد است که وظیفه تولید خون را بر عهده دارند و چون مایع منی نیز از خون تولید میشود تعبیر شده که ماء دافق از میان صلب و ترائب خارج میشود. https://iqna.ir/fa/news/4082535
البته آن گونه که نقل شده در پایان این همایش چهار ساعته یک متخصص جنینشناسی به نقد این فرضیه پرداخته و گفته است درست است بخشی از مایع منی از خون تولید میشود ولی این مایع حاوی سلولهای جنسی است که این سلولها توسط خون تولید نمیشوند. https://iqna.ir/fa/news/4082569
3) «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ؛ خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ؛ یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ»
توصیف شروع آفرینش انسان به آفریده شدن از آبی جهنده که از بین صلب و ترائب بیرون میآید اشارهای دارد به اوج حقارت انسان؛ جهیدن یک نوع به زور بیرون کردنی است که خلاف حرکات عادی و طبیعی است و خروج از این اعضای درونی بدن نیز تاکید دیگری بر این حقارت اوست. واقعا انسانی که ابتدای آفرینش او در دنیا از چنین چیزی است و پایانش هم مرداری بد بو، چگونه است که به خود مغرور میشود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص229[23]).
جالب اینجاست که غالبا انسانهای دنیازده هستند که مغرورند و سر به سرکشی و طغیان برمیدارند. آخر اگر این انسان فقط همین باشد و فراتر از این دنیا خبری نباشد واقعا ارزش و اهمیتی دارد که این طور به خود ببالد؟
[1] . ثم وصف سبحانه ذلک الماء فقال «یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» و هو موضع القلادة من الصدر عن ابن عباس قال عطاء یرید صلب الرجل و ترائب المرأة و الولد لا یکون إلا من الماءین ... و قیل ما بین المنکبین و الصدر عن مجاهد و المشهور فی کلام العرب أنها عظام الصدر و النحر
[2] . و قوله: یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ یقول: یخرج من صلب الرجل و ترائب المرأة و قیل یخرج من بین ذلک، و معنى الکلام منهما، کما یقال: سیخرج من بین هذین الشیئین خیر کثیر، بمعنى. یخرج منهما.
و اختلف أهل التأویل فی معنى الترائب و موضعها، فقال بعضهم: الترائب: موضع القلادة من صدر المرأة. ذکر من قال ذلک. حدثنی عبد الرحمن بن الأسود الطفاوی، قال: ثنا محمد بن ربیعة، عن سلمة بن سابور، عن عطیة العوفی، عن ابن عباس الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال: الترائب: موضع القلادة. حدثنی علی، قال: ثنا أبو صالح، قال: ثنی معاویة، عن علی، عن ابن عباس، قوله: یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ یقول: من بین ثدی المرأة. حدثنی یعقوب، قال: ثنا ابن علیة، عن أبی رجاء، قال: سئل عکرمة عن الترائب، فقال: هذه، و وضع یده على صدره بین ثدییه. حدثنی ابن المثنى، قال: ثنی سلم بن قتیبة، قال: ثنی عبد الله بن النعمان الحدانی أنه سمع عکرمة یقول: یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال: صلب الرجل، و ترائب المرأة. حدثنا أبو کریب، قال: ثنا ابن یمان، عن شریک، عن عطاء، عن سعید بن جبیر، قال: الترائب: الصدر. حدثنا أبو کریب قال: ثنا ابن یمان، عن مسعر، عن الحکم، عن أبی عیاض، قال: الترائب: الصدر. حدثنی یونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زید، فی قوله: یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال: الترائب: الصدر، و هذا الصلب، و أشار إلى ظهره....
و قال آخرون: معنى ذلک، أنه یخرج من بین صلب الرجل و نحره. ذکر من قال ذلک: حدثنا بشر، قال: ثنا یزید، قال: ثنا سعید، عن قتادة، قوله: یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ یقول: یخرج من بین صلب الرجل و نحره....
و الصواب من القول فی ذلک عندنا: قول من قال: هو موضع القلادة من المرأة، حیث تقع علیه من صدرها، لأن ذلک هو المعروف فی کلام العرب، و به جاءت أشعارهم، قال المثقب العبدی: «و من ذهب یسن على تریب / کلون العاج لیس بذی غضون» و قال آخر: «و الزعفران على ترائبها / شرقا به اللبات و النحر».
[3] . و أخرج عبد الرزاق و عبد بن حمید و ابن المنذر عن قتادة فی قوله یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال یخرج من بین صلبه و نحر
[4] . و قیل: هی التراقی
[5] . سئل عکرمة عن الترائب فقال هذه و وضع یده على صدره بین ثدییه
[6] . و قال آخرون: الترائب: ما بین المنکبین و الصدر. ذکر من قال ذلک: حدثنا أبو کریب، قال: ثنا ابن یمان، عن إسرائیل، عن ثویر، عن مجاهد، قوله: التَّرائِبِ ما بین المنکبین و الصدر. حدثنی محمد بن عمرو، قال: ثنا أبو عاصم، قال: ثنا عیسى و حدثنی الحرث، قال: ثنا الحسن، قال: ثنا ورقاء، جمیعا عن ابن أبی نجیح، عن مجاهد، قوله: التَّرائِبِ قال: أسفل من التراقی. حدثنا ابن حمید، قال: ثنا مهران، عن سفیان، قال: الصلب للرجل، و الترائب للمرأة، و الترائب فوق الثدیین.
[7] . و أخرج ابن جریر و ابن المنذر عن ابن عباس قال الترائب الصدر و أخرج عبد بن حمید عن عکرمة و عطیة و أبى عیاض مثله
[8] . و قال آخرون: هی الأضلاع التی أسفل الصلب. ذکر من قال ذلک: حدثنا أبو کریب، قال: ثنا ابن یمان، عن أشعث، عن جعفر، عن سعید، فی قوله: یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال: الترائب: الأضلاع التی أسفل الصلب.
[9] . و أخرج الحاکم و صححه عن ابن عباس قال الترائب أربعة أضلاع من کل جانب من أسفل الأضلاع
[10] . و قال آخرون: هو الیدان و الرجلان و العینان. ذکر من قال ذلک: حدثنی محمد بن سعد، قال: ثنی أبی، قال: ثنی عمی، قال: ثنی أبی، عن أبیه أب جد سعد، عن ابن عباس، قوله: یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال: فالترائب أطراف الرجل و الیدان و الرجلان و العینان، فتلک الترائب. حدثنا ابن حمید، قال: ثنا مهران، عن سفیان، عن أبی روق، عن الضحاک یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال: الترائب: الیدان و الرجلان. حدثنا ابن حمید قال: ثنا مهران، عن سفیان، قال: قال غیره: الترائب: ماء المر أو صلب الرجل. حدثنا عن الحسین، قال: سمعت أبا معاذ یقول: ثنا عبید، قال: سمعت الضحاک یقول فی قوله: یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ: عیناه و یداه و رجلاه.
[11] . و قیل الترائب الیدان و الرجلان و العینان عن الضحاک
[12] . و قال آخرون: هی عصارة القلب. ذکر من قال ذلک: حدثنی محمد بن إسحاق قال: ثنا أبو صالح، قال: ثنی اللیث أن معمر بن أبی حبیبة المدینی حدثه، أنه بلغه فی قول الله: یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال: هو عصارة القلب، و منه یکون الولد.
[13] . و عن معمر: هی عصارة القلب و منه یکون الولد.
[14] . قوله تعالى: «یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» الصلب الظهر، و الترائب جمع تریبة و هی عظم الصدر. و قد اختلفت کلماتهم فی الآیة و ما قبلها اختلافا عجیبا، و الظاهر أن المراد بقوله: «بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» البعض المحصور من البدن بین جداری عظام الظهر و عظام الصدر.
[15] . قَالَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی قَوْلِهِ: فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ قَالَ: النُّطْفَةُ الَّتِی تَخْرُجُ بِقُوَّةٍ یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قَالَ: الصُّلْبُ الرَّجُلُ وَ التَّرَائِبُ الْمَرْأَةُ وَ هِیَ صَدْرُهَا.
[16] . و أخرج عبد بن حمید و ابن أبى حاتم عن ابن عباس فی قوله یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال صلب الرجل و ترائب المرأة لا یکون الولد الا منهما
و أخرج عبد بن حمید عن ابن أبزى قال الصلب من الرجل و الترائب من المرأة
و أخرج ابن أبى حاتم عن ابن عباس فی قوله وَ التَّرائِبِ قال تریبة المرأة و هو موضع القلادة
و أخرج الطستی عن ابن عباس ان نافع بن الأزرق قال له أخبرنی عن قوله عز و جل یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال الترائب موضع القلادة من المرأة قال و هل تعرف العرب ذلک قال نعم أما سمعت قول الشاعر «و الزعفران على ترائبها / شرفا به اللبات و النحر»
و أخرج عبد بن حمید عن عکرمة أنه سئل عن قوله یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ قال صلب الرجل و ترائب المرأة اما سمعت قول الشاعر «نظام اللؤلؤ على ترائبها / شرفا به اللبات و النحر»
و أخرج عبد الرزاق و ابن المنذر عن الأعمش قال یخلق العظام و العصب من ماء الرجل و یخلق اللحم و الدم من ماء المرأة
[17] . قال العجاج: فی صلب مثل العنان المؤدم و تقدمت اللغات فی الصلب فی سورة النساء، و إعرابها صالب کما قال العباس: تنقل من صالب إلى رحم ... و قال سفیان و قتادة أیضا: من بین صلب الرجل و ترائب المرأة، و تقدم شرح الترائب فی المفردات.
[18] . صلب: (بر وزن قفل) سخت و محکم. در نهج البلاغه خطبه 45 فرموده: «الاوان الشجرة البریه اصلب عودا» منظور از آن در آیه مهرههاى پشت و مجارى نطفه است که به علت محکم بودن صلب گفته شده است. ترائب: استخوانهاى نرم. طبرسى آن را استخوانهاى سینه زن گفته و گوید علت این تسمیه آنست که استخوانهاى سینه مانند خاک به آسانى حرکت مىکنند که ترائب از «تراب» به معنى خاک است رجوع شود به (شرحها)
[19] . قال قتادة و الحسن: معناه من بین صلب کل واحد من الرجل و المرأة و ترائبه.
[20] . (فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ؟) أی فلینظر بعقله، و لیتدبر فى مبدأ خلقه لیتضح له قدرة واهبه، و أنه إذا قدر على إنشائه من موادّ لم تشمّ رائحة الحیاة قط فهو على إعادته أقدر فلیعمل بما به یسرّ حین الإعادة.
ثم أجاب عن هذا السؤال بقوله: (خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ. یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ) أی خلق من ماء مدفوق یخرج من الظهر و الترائب لکل من الرجل و المرأة، فهو إنما یکون مادة لخلق الإنسان إذا خرج من بین الرجل و المرأة و وقع فى رحم المرأة.
و الخلاصة إن الولد یتکوّن من منىّ مدفوق من الرجل، فیه جرثومة حیة دقیقة لا ترى إلا بالآلة المعظمة (المیکرسکوب)، و لا تزال تجرى حتى تصل إلى جرثومة نظیرتها من جراثیم المرأة و هى البویضة، و متى التقت الجرثومتان اتحدتا و کوّنتا جرثومة الجنین.
و قد استفتیت فى نظریة الحمل و کیفیة تکوین الجنین النطاسی البارع عبد الحمید العرابى بک وکیل مستشفى الملک سابقا، فأجابنى حفظه اللّه بما یأتى:
کیفیة حصول الحمل و نمو الجنین فى الرحم
قال اللّه تعالى: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ؟. خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» و قال أیضا: «وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى».
اعلم أخى وفقک اللّه أن فى هاتین الآیتین و ما شاکلهما من الآیات سرّا من أسرار التنزیل و وجها من وجوه إعجازه، إذ فیهما معرفة حقائق علمیة تأخر العلم بها و الکشف عن معرفتها و إثباتها ثلاثة عشر قرنا.
بیان هذا: أن صلب الإنسان هو عموده الفقرى (سلسلة ظهره) و ترائبه هى عظام صدره، و یکاد معناها یقتصر على حافة الجدار الصدرى السفلى.
و إذا رجعنا إلى علم الأجنة وجدنا فى منشأ خصیة الرجل و مبیض المرأة ما یفسر لنا هذه الآیات التی حیرت الألباب، و ذهب فیها المفسرون مذاهب شتى على قدر ما أوتى کل منهم من علم، و إن کان بعیدا عن الفهم الصحیح و الرأى السدید.
ذاک أنه فى الأسبوع السادس و السابع من حیاة الجنین فى الرحم ینشأ فیه ما یسمى (جسم و ولف و قناته) على کل جانب من جانبى العمود الفقرى، و من جزء من هذا تنشأ الکلى و بعض الجهاز البولى، و من جزء آخر تنشأ الخصیة فى الرجل و المبیض فى المرأة.
فکل من الخصیة و المبیض فى بدء تکوینهما یجاور الکلى و یقع بین الصّلب و الترائب، أی ما بین منتصف العمود الفقرى تقریبا و مقابل أسفل الضلوع.
و مما یفسر لنا صحة هذه النظریة أن الخصیة و المبیض یعتمدان فى نموهما على الشریان الذی یمدهما بالدم، و هو یتفرع من الشریان الأورطی فى مکان یقابل مستوى الکلى الذی یقع بین الصلب و الترائب، و یعتمدان على الأعصاب التی تمد کلا منهما و تتصل بالضفیرة الأورطیة ثم بالعصب الصدرى العاشر، و هو یخرج من النخاع من بین الضلع العاشر و الحادی عشر، و کل هذه الأشیاء تأخذ موضعها فى الجسم فیما بین الصلب و الترائب.
فإذا کانت الخصیة و المبیض فى نشأتهما و فى إمدادهما بالدم الشریانی و فى ضبط نشئونهما بالأعصاب قد اعتمدتا فى ذلک کله على مکان فى الجسم یقع بین الصلب و الترائب فقد استبان صدق ما نطق به القرآن الکریم، و جاء به رب العالمین، و لم یکشفه العلم إلا حدیثا بعد ثلاثة عشر قرنا من نزول ذلک الکتاب.
هذا، و کل من الخصیة و المبیض بعد کمال نموه یأخذ فى الهبوط إلى مکانه المعروف فتهبط الخصیة حتى تأخذ مکانها فى الصفن، و یهبط المبیض حتى یأخذ مکانه فى الحوض بجوار بوق الرحم.
و قد یحدث فى بعض الأحیان ألا تتم عملیة الهبوط هذه، فتقف الخصیة فى طریقها و لا تنزل إلى الصفن، فتحتاج إلى عملیة جراحیة حتى تصل إلى وضعها فى الموضع الطبیعی.
هذا، و الإنسان یبدأ حیاته جنینا، و الجنین یتکوّن من تلقیح بویضة تخرج من المبیض مندفعة نحو بوق الرحم بالحیوان المنوی الذی تفرزه خصیة الرجل، و یکون التلقیح فى الغالب فى داخل أحد البوقین أو فیهما معا، ثم تسیر البویضة فى طریقها إلى الرحم حتى تستقر فى قرار مکین إلى أجل مسمى.
هذا إذا صادفها أحد الحیوانات المنویة، أما إذا أخطأها التلقیح فتکون ضمن الإفرازات الرحمیة التی تطرد فى خارج الجسم.
و مما یلاحظ أن إفراز البویضات عند المرأة هو عملیة فسیولوجیة شهریة لا علاقة لها بالاجتماع الجنسی، غیر أن هذا الاجتماع ضرورى لعملیة التلقیح بالحیوان المنوی الذی یسبح فى ماء الرجل.
و مما سبق تعلم أن الماء الدافق یکون من کل من الرجل و المرأة، أما ماء الرجل فیتکون من الحیوانات المنویة و سوائل أخرى تفرزها الخصیة و البر و ستاتة و الحویصلات المنویة، و هذه السوائل کلها جعلت مباءة و مستقرا للحیوان المنوی الذی یدونه لا یتم التلقیح.
و هکذا الحال فى البویضات التی یفرزها مبیض المرأة، فإنها بعد أن تکون فى المبیض على شکل حویصلة صغیرة تسمى حویصلة (جراف) تنمو و تبلغ أشدها فى نحو شهر حتى تقترب من المبیض ثم تنفجر کما تنفجر الفقاعة و تندفع منها البویضات مع السائل الذی خرج من الفقاعة إلى البوق حیث یقابلها حیوان منوى یقوم بعملیة التلقیح- و کلا الماءین ماء الرجل و ماء المرأة دافق، أی ینصبّ مندفعا، و هذا هو الحاصل فعلا.
و من هذا یتبین بوضوح أن الإنسان خلق و نشأ من الماء الدافق (ماء الرجل و أ همّ ما فیه الحیوان المنوی و ماء المرأة و أ همّ ما فیه البویضة) الذی ینصب مندفعا من عضوین هما الخصیة و المبیض، و منشؤهما و غذاؤهما و أعصابهما کلها بین الصلب و الترائب.
و قد ثبت فى علم الأجنة أن البویضة ذات الخلیة الواحدة تصیر علقة ذات خلایا عدّة، ثم تصیر العلقة مضغة ذات خلایا أکثر عددا، ثم تصیر المضغة جنینا صغیرا وزعت خلایاه إلى طبقات ثلاث یخرج من کل طبقة منها مجموعة من الأنسجة المتشابهة فى أول الأمر، فإذا تمّ نموها کونت جسم الإنسان
[21] . عن ابن جبیر: هی أضلاع الرجل التی أسفل الصلب.
[22] . و قال آخرون: معنى ذلک، أنه یخرج من بین صلب الرجل و نحره. ذکر من قال ذلک: حدثنا بشر، قال: ثنا یزید، قال: ثنا سعید، عن قتادة، قوله: یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ یقول: یخرج من بین صلب الرجل و نحره.
[23] . . فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ- 86/ 7- أى من نطفة تتکوّن من ماء منصب بالدفق من صلب الرجل و ترائبه- راجع الترب.
و فی التوصیف بالدفق و بالخروج مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ: اشارة الى غایة خسّته و حقارته، فانّ الاندفاع هو یعادل الطرد و الردّ خلاف الثبوت و الجریان الطبیعی، و الخروج من هذا المبدأ أیضا فیه دناءة و اشمئزاز لقربه من داخل- البدن و المعدة و جهاز الهضم. هذا مبدأ خلقة الإنسان و مادّة تکوّنه، و أمّا منتهى سیره فی الدنیا فیصیر الى ان تبدّل جیفة منتنة تشمئزّ منها النفوس. فهو فی ما بین الحالتین معجب بنفسه و منحرف عن صراطه و غافل عمّا استعدّ له من اللحوق بالملإ الأعلى، و السیر الى وراء عالم المادّة، و استقراره فی مقام القرب من الروحانیّین و الملائکة و استیناسه مع الأبرار و المقربین و أولیائه المنتخبین.